وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

بدون عنوان خاصی

سلام دوسه تا خبر خوب و دو سه تا خبر بد داشتم که توی متن هست اول رفتیم مدرسه تیزهوشان یه فرم گرفتیم و نمیدونم مانتو نباید کوتاه باشه و خودتون تنگش کنید هزینش 40 هزار تومن میشد.بعدش رفتیم پاساژتا محدثه لباس ژیمناستیک بخره که خرید ولی من کفش بدمینتون خوب پیدا نکردم و برگشیم دیروز تولد طاها جونی بود منم حوصلم سر رفت و دوباره پای نت بودم بعدش با یلدا هماهنگ کردیم امشب بریم خونشون شام  دیگه بالاخره همین اتفاق افتاد قبل از اینکه بریم رفتیم خرید من یه شلوار خریدم دم پا گشاد53 هزار تومن و داداشمم یه کفش تابستونه خرید 31 هزار تومن بعدش رفتیم مامانم کلید اداره رو گرفت رفتیم اداره ی بابام(نزدیکه)رفتیم پشت اینترنت و این جور چیزا یلدات...
29 خرداد 1392

بدون عنوان خاصی

سلام دوسه تا خبر خوب و دو سه تا خبر بد داشتم که توی متن هست اول رفتیم مدرسه تیزهوشان یه فرم گرفتیم و نمیدونم مانتو نباید کوتاه باشه و خودتون تنگش کنید هزینش 40 هزار تومن میشد.بعدش رفتیم پاساژتا محدثه لباس ژیمناستیک بخره که خرید ولی من کفش بدمینتون خوب پیدا نکردم و برگشیم دیروز تولد طاها جونی بود منم حوصلم سر رفت و دوباره پای نت بودم بعدش با یلدا هماهنگ کردیم امشب بریم خونشون شام  دیگه بالاخره همین اتفاق افتاد قبل از اینکه بریم رفتیم خرید من یه شلوار خریدم دم پا گشاد53 هزار تومن و داداشمم یه کفش تابستونه خرید 31 هزار تومن بعدش رفتیم مامانم کلید اداره رو گرفت رفتیم اداره ی بابام(نزدیکه)رفتیم پشت اینترنت و این جور چیزا یلدات...
29 خرداد 1392

تفلد طاها جونی

سلام سلام امروز تفلده تفلده طاها جون داداش مریم طاها جونی رفت تو ی  سالگی تولدش مبارک اره دیگه الان  سالش تموم شد اینم یه شعر تقدیم به طاها جون: کادوی تولدت یه اسمون شاپرکه نامه ی تبریک من تو دستای قاصدکه من همیشه بیادتم منو فراموش نکنی عزیزم با نمکم تولدت مبارکه اینم عکس طاها گلی ولی سینا یه جوری افتاده       ...
27 خرداد 1392

در اخر خرداد

سلام به همه امروز همچنان هوا گرم و اتشین است صدا مرا از لابه لای نوشته ها میشنوید ههههههههه خوب بگم از نزدیک به تابستون باید بگم 16 روز دیگه تولدمه بنده متولد 8 تیر 80 ام صبح طبق معمول ساعت 9 یا 9:30 پاشدم یه خواب بد دیدم  راجب داداشی دیروز صب ح رفتم باشگاه این دفعه 13 دور دویدیم و هیچ گیمی هم ندادیم  این جوری شد که اعضای هر تیم نونهالان و نوجوانان و بزرگ سالان از تمرین های سخت داشته باشن به زمین ما که رسید 3 نفر طناب میزدن یکی توی زمین بود یکی توپ جمع میکرد خلاصه هلاک برگشتم خونه  غروب هم باید میرفتیم جلسه  شورای شهردوست بابام سینا هی میرفت بیرون من بیچاره هم نشسته بودم نوبت به سخن رانی...
25 خرداد 1392

من و خوابام 2

سلام ببخشید امروز اینقد مطلب میزارم اینم یکی از خواب های مسخره دومیم اول خونه ی عمم بودم ناهار خوردم رفتم امریکا پرده برادی گوشی سامسونگ گلکسی ای 4 خواب میدیم ناتان اسکایل و تایلور سویفت دارن از سامسونگ گلکسی اس 4 رو نمایی میکنن بدشم یکی به هدیه میدن!   هههههههههههههه ...
21 خرداد 1392

مسابقه ی وبلاگی

اگر ماهی از سال بودم.. یا فروردین بودم یا تیر یا مهر تیر تولده خودمه اگه روز از هفته بودم....  چهار شنبه بودم اخه از اونجا به بعد طعتیلیه شایدم شنبه چون اول هر چیزی رو دوس دارم اگر عدد بودم.... 8 یا 4 یا 12 دوسشون دارم به خصوص 8 رو اگر جهت بودم ... شمال به سمت موفقیت و هوای خوبو یا جنوب به سمت بوشهر عزیزم اگر همراه بودم... صد در صد خوانوادم اگر نوشیدنی بودم... اب طالبی خوشمزه! اگر گناه بودم... من هیچ گناهی نیستم ثوابم(اعتماد به دیوار) اگر درخت بودم.... یا چوب سرخ که نایابه یا هم از اون درختا که ساقش پهنه بعدش برگاشم شبیه دایره میشه اگر میوه بودم... ...
21 خرداد 1392

هوررررررررررررررا

سلام سلام سلامی با خستگی وقتی که توی سه روز 19 ساعت بدمینتون بازی میکنی! اول:یه دنیا ممنون که بهم نظر میدین و خاطراتمو میخونین ببخشید 4 روز اینترنت نداشتیم نمیتونستم نظراتتون رو بخونم دومی :باید بگم الان در قفله سینا داره میکشتم از گریه باهام لج کرده دوباره داره برق اصلی کامپیوتر رو قطع میکنه حالا بگم از این روزا یکشنبه رفتیم یه 3 ساعت تمرین کردیم و بازی کردیم چون فرداش مسابقات داشتیم برای کشوری فرداش ساعت 8 رفتیم ساعت 9 هم بازی داشتیم (باید بگم زمسن اخری خانه ی بدمینتون گنبد طلسم شدس خداییش هر چی باختم همون زمین بود با مائده گیم دادم باختم ولی وقتی یه همینطوری الکی بازی کردیم 8-21بردمش! من دوبل دوم بودم و یا...
21 خرداد 1392

وقتی داداش دشمن میشه :(

سلام چشمتون روز بد نبینه دیشب رو به مرگ بودم از دست این داداشم بابام که رفت بالا هوا خوب بود دوباره همون جا واسه پایان نامش (سینا نمیزاره)و همون جا هم بخوابه مامانم هم داشت ضرفای شامو میشست طرفای ساعت 10:30بود پسرک رفت مگس کش رو گرفت افتاد به جون من بد بخت میومد منو میزد   دیگه منم توی حال فرار میکردم بعد من رفتم یه مگس کش اوردم (جنگ با شمشیر   با یه 2 ساله!) اون میزد من  میزدم دیگه من ترسیدم بزنم یهو بخوره توی چشمش رفتم بالشت اوردم به عنوان سپر!اون میزد و من بالشت میگرفتم دیگه یهو تو سکو یه میخ از ناکجا اباد رفت زیر پام  منو میگی همون جا نشستم داد زدم  بعدش دوباره که اومدم اهنگ بز...
18 خرداد 1392